پروردگارا

دلم بیقرار است مدتی است که رو به آسمان بلند تو کرده ام درخواست حاجتی  دریغ  جواب از تو

میدانم آنقدر گناه و اشتباه کرده ام  که حتی  جواب من را ندهی به تو حق می دهم 

ولی چه کنم که  جز تو را محرم خود نمی دانم و فقط تو را باور دارم 

خواستن از تو منتی ندارد، اخم در هم کشیدن ندارد  ،با تکبر نگاه کردن ندارد ، حقارت ندارد همه اینها را کمک از بنده تو خواستن  را دارد

پس 

بارالها تو خود گفتی که مرا بخوانبد تا اجابت کنم شما را

 حال  آمده ام از همه جا رانده شده ام  درون مشوش هست  نیاز به رحمت ومغفرت تو دارم مگذار امیدم نامید شود

سلام بر تو که قلبت شکسته

می دانم که دل اگر بشکند به راحتی آرام نمی گیرد باید آرام بگیری تا خداوند مهربان بر دلت آرامش را برغم  جایگزین کند تا بتوانی مسیر زندگی را درست انتخاب کنی که دیگر در این جایگاه قرار نگیری تا هر فرد بی ارزشی دلت را نشکند  انسان در زندگی دچار  فراز و نشیب بسیار می شود مهم این است که در هر حال خدا را در کنارت داشته باشی ....

زندگی خیلی بازی می کند انچه را دوست داری بر وفای ان شک می کنی

آنچه را احترام می گذاری بر صداقت ان  شک می کنی

این انسان شکاک کی به یقین دست خواهد یافت...

آیا عاشقی جرم است ،نه عاشق سینه چاک  که عاشق دلسوخته معرفت  شاید چشم ها بسته شده و حقایق را نمی بیند ولی احساس نقطه شناخت خوبی است زمانی است که احساسم با من بیگانه شده و بین او و دل فاصله افتاده و دیگر به انزوا می رود که مرا به سوی تنهایی رهنمون می کند زیرا تو را دارم و می خواهم با تو سخن بگویم  تا  راه معرفت را دوباره کسب کنم  و زندگیم را بر آن استوار کنم  تا غرق نشوم  مرا دریاب...

پروردگارا از آزمایش زندگی می ترسم مبادا که شکست بخورم و نفس برمن غلبه کند و شیطان افتخار کند و من از جایگاه بندگی سقوط کنم و رو نداشته باشم با تو حرف بزنم و اگر تو را نداشته باشم دیگر هیچ ندارم  هیچ انیسی بهتر از تو در زندگیم وجود ندارد انیسی که مرا از خودم بیشتر دوست دارد، من بر خود ظلم می کنم تو حق مرا می گیری  ،من بر خود فشار وارد می کنم تو فشار را از جسم من برمی داری، من روحم را آزرده   خاطر میکنم تو روحم را آرامش می دهی ، چه خیانتها که در حق خود نکرده ام و تو چه زیبا  حق من را گرفتی ، عادلی همچون تو ندیدم  هر چه می پسندد برای بنده اش است

 پروردگارا:  یاریمان کن تا تو را بیابیم و دیگر هیچ ،که مهم رسیدن به تو ست

خدوندا نمی دانم سخن از کجا آغاز کنم حس غریبی است چیزی را که فکر می کردی از دست داده ای دوباره بدست می آوری عجب دنیایی است  منطق دنیا و گردش آن هر دو به دست توست ، باور کردم و باور دارم که دیگر باید تسلیم محض باشم دیگر شکوه نکنم  از دنیا و مصایب ان رنجور خاطر نشوم زیرا هر نشیبی  هر مصیبتی  حکمتی دارد ،فقط  آرامش می خواهم تا این درون پرتلاطم  را آرام کنم تا از این ازمایش نیز سربلند بیرون بیایم 

سلام بر غربت و تنهایی که هر چه دارم از او دارم خود را ،زندگی را ،روحم را ،عشقم را ،صبرم را و...همه چیز را با او به دست آوردم

معبودا:

-مرگ با عزت  نصیب من گردان که فقط این را می خواهم 

-یاریم کن تا آنچه باعث جدایی و دوری من از تو ست از خود دور کنم

-یاریم کن تا پاک باشم و دیگر خود را به نا پاکی نیالایم

- درست است که تلاش من برای رسیدن به تو اندک و خطا و لغزش بسیار ،ولی تو بخشنده و مهربانی،  رحمی به من حقیر بنما تا تو را باز شناسم

-یاریم کن در هر دلتنگی  فقط تو را بدست آورم

معبودا:

-یاران زیادندولی همراز و همصحبت فقط تویی تو  

-مرا به خودم باز شناس که شناخت خود از شناخت تو سخت تر است 

- در خلوت های خود به تو می اندیشم که چگونه به تو دست یابم طوری که تو می پسندی 

-یاریم کن تا نیتم فقط در راه تو باشد و هر چه ناخالصی را از بین ببر 

- یاریم کن تا دل را پیشگام راهت کنم تا به تو برسم

-در هر نمازم به من آن  عنایت کن که تو را بدست آورم

-اگر تو بخواهی آرامش دارم اگر تو بخواهی رنج و عذاب و اگر تو بخواهی شادی و... در هر صورت ظرفیت آن را نیز عطا بفرما

ای دوستان در کدام وادی وارد شده اید آیا می دانید یا حواستان به چیز دیگری جلب شده،ایا نه اینکه اگر الگویی برای خود نمایان ساختی باید مقلد باشی و گوش به طنین زیبای کلام او بدهید چرا از یاد می برید که دل ها با محبت و خوشرفتاری به تسخیر در می اید و آن وقت بر دل ها حکمفرمایی می کنی چرا از یاد می برید همه خلق از رحمانیت خداوند برخوردار می شوند و باید تلاش برای به دست آوردن رحیمیت کنی چرا هر چه برای خود می پسندید برای دیگران نمی پسندید، تاکی قرار است تاریخ تکرار شود و ما کار گذشتگان را ادامه  دهیم

امشب شبی است که در عالم دیگری سیر می کنم خودرا به دور از کشمکش ها  ی روز مره ، خالی از هر دغدغه 

خداوندا از چه بگویم از نبودن مردان بی ادعا ،نبودن هم صحبت همدرد ،حال باید کوهی از مشکلات را برای اثبات خواستن تو متحمل شوم باید این باور  را در خود زنده کنم که برای رضای تو  در این هستی گام   می نهم  ،به من وجود دادی که خود بفهمم باید موجود می شدم باید رسید باید باور کرد که باید زندگی کرد با تمام نشیب ها اگر تو را غرق می کند تو حداقل فریاد بزن  حداقل بگو مخالف با این مسیر هستی خیلی سخت است  خیلی ...آنقدر که درون پر تلاطم می شود تو را بیقرار می کند و هیچ چیز نمی بینی تا دلت را به آن خوش کنی آن زمان  است که درک میکنی فقط خداست اوست تو را به نظاره نشسته و مینگرد میخواهد ببیند کی این بنده می فهمد باید از او بخواهد کی دست از تلاش بر می دارد آیا ظرفیت اوبا ادعای او  برابری میکند چقدر امورات دنیوی او را جذب میکند چقدر " ای بنده به خود آی"

عمر سپری می شود تو در خود فرو رفته ای سر در گم بی همراه و بی یار بدون هیچ توشه ای، در سرزمین گمشده ها بی ثبات ف بیا تا همراه شویم و قدر فرصت بدانیم ... آن زمان که می خواستم الفاظ بیابم خود را گم کرده بودم و حال که خود را می یابم الفاظ را گم کرده ام

در این سرای بی کسی ،کسی به در نمی زند      دل رمیده مرا کسی...

یابن الحسن شب را به روز می رسانم و روز را به شب می سپارم به این امید که صدای انا المهدی شما را با همه این آلودگی ها  بشنوم تا دل خسته خود را با آن نوازش دهم و حیات دوباره بر این زندگی روز مره خود ببخشم.

یا بن الحسن درون مشوش است و ثبات را از تو میجوید بیا بر این روح خسته مرحمی نه

یا بن الحسن ما آماده نیستیم ؛ولی تو بیا که خیلی محتاج هستیم